ابزار وبمستر

غزل آیینه عشق

تا باد زلف عنبرین تورا پیچ وتاب داد

سجاده را گرفت ز دستم،شراب داد

یک عمر هرچه مصحف و تفسیر خوانده ام

یک آیه از نگاه تو خواندم،جواب داد

گویند مِی گناه و لب سرخ آتش است

مارا گناه و آتش تو صد ثواب داد

لب تشنه رفته ام به لب هرچه چشمه بود

این تشنه را فرات لب عشقت آب داد

بحثی میان عاشقی و زُهد در گرفت

اَبروی تو بشارت فصل الخطاب داد

تریاق باده کو،که به جمعیت دلم

در جام مِی قلندر شب زهر خواب داد

هرجا رسید دار بلاهت به پا نمود

این قوم فتنه،بر همه قول عذاب داد

سیلِ گناه،سد سرشک مرا شکست

از بس به کشت باورم آب،از سراب داد

در انتظار یک تپش نبض ماه بود

چشم دلم،که عشق تواش آفتاب داد

(ثالث) هرآن که آینه ی عشق را شکست

وارونه نقشی از دو جهان چون حباب داد

(ثالث)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 5 خرداد 1394برچسب:, | 22:55 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |